سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ادامه بحث شیعی (2) - راز گشایی

ادامه بحث شیعی (2)

دوشنبه 86 مرداد 22 ساعت 12:45 صبح

اپیزود ( پرده ) نخست :

صبح بلند میشی... سجده اخر نماز صبح رو طولانی می مانی !! به گمان آنکه  چیزی بگویی !!! اما... بین تو و خدا .. سکوت حکم فرما می شود !  اگر چه غریب است ولی دوستش داری !! چشمانت را می بندی و گمان می کنی آن قدر خدایت نزدیک است که می توانی بغلش کنی ! دست بندازی دور گردنش و آهسته بگویی :

دوستت دارم


 

روی تخت می خوابی!چشمانت را می بندی و گمان می کنی در آغوش گرم خدا آرام ِ آرام آرمیده !
ساعت 7 بلند میشی !  آرام به طبقه پایین می روی و گمان می کنی همه خوابند وتو بیداری !  اما آن همیشه بیدار نازنین ( مادر )بیدار است و هنوز پای سجاده ! خجالت زده از تصورات خامت به خود می گویی..مادر ..مادر  دلت هنوز آن قدر بزرگ نشده که واژه مادر را در خود هضم کند...در را می بندی و می گویی

یا حق

به دفتر انجمن می رسی ! زود تر می روی تا گشتی در کتاب و .. آنجا داشته باشی ! ... بعضی کتابهای اسلامی اهل تسنن را ورق می زنی ..  بغض گلویت را می فشارد... و تو فقط سکوت ...یکی از بچه های اونجا ( 13 سال سن داشت) می آید و گوشه لباست را می گیرد و به طرفش بر می گردی ! می گویی چیزی شده علی ( اسمش دانیال است که بعد از مسلمان شدن علی گذاشته )؟
علی :  وقت برای سوال جواب دادن داری؟
___ : سوال ؟ بگو .. آره ( میشینی تا احساس غریبی اش از بین بره )
علی :ما سال قبل رفتیم مکه
__ : سرتو به علامت خوشحالی تکون میدی !! و لبخندی که از اعماق دلت است روی لبانت می گذاری تا گره حرفش باز شود
علی : همه ی پول بابا رو تو طواف کعبه زدن
__ :
علی : چرا ؟؟ ( کمی مکث می کند ) مگه همه برای خدا نمی چرخن ؟ مگه همه نیامدن تا مهمون خدا باشن ؟ مگه همه مسلمون نیستن ؟ مگه همه نمی گن .........
__ : سیل سوالات اون توی ذهنت می چزخد و می چرخد و می چرخد .....

اپیزود دوم :

نزدیک ظهر ! نماز جماعت ... گرد همایی اول ...

خانمها هستن و چند تا از عزیزان آفریقایی نسب !
خب ..شروع می کنن ... تو هم لذت می بری از بحث های زیبا ..باور نماز ... .ایام مبارک نزدیک رجب ( خوب مال قبله دیگه ) و اعمال ان..مراسم های موجود انجمن ... مسائل پیش اومده اونجا ... و طبق برنامه  بررسی زندگی یکی از یاران پیامبر (ص) ... بحث های روز مره ی و مسائل اجتماعی ..
بعد از کمی پذیرایی در مورد برنامه های فرهنگی تعطیلات بچه ها و بزرگتر ها و برنامه هر  جمعه و تقسیم بندی ناهار جمعه و....

اپیزود سوم :

 

جلسه عصر ... همه .. یعنی اکثرا هستن !  قبلش می گی :

رب شرح لی صدری .... می آیی ادامه بگویی ..یاد رمان رضا خان امیر خانی می افتی ! ارمیا دعایش را نصفه خواند! به تقلید دلت به ارمیا نصفه می خوانی !
شروع می کنی ! حرفهایی که اماده کردی ! با منابعی که آماده کردی .. سی دی ای که آماده کردی ..می ذاری .. رویش حرف می زنی ... و بعد کتابهایی که آورده بنا بر حرفهایت بزنی ... جلسه می گیرد.. بحث می شود.. حرف می زند.. و تو همان لبخند همیشگی در را که به ارث بردی را بر لب داری تا مبادا کسی گمان کند غریب است ! مبادا کسی گمان کند خشمگین می شوی از بحث ! مبادا ... علاوه بر آنها احساس می کنی ..چقدر آسمان نزدیک  است... دیگر آرزوی کبوتر های گنبد طلایی امامت را که حسرت گره خودن نگاهت دو سال است که بر چشمانت مانده را نداری.. پرواز دل زیباس!!
یکی بحث می پرسد :
اگر علی همان دین محمد(ص) را داشت! با همان سنت ! با همان کتاب ! با همان .... چرا جامعه همان نبود ؟ اگه علی فرقی با محمد ندارد و طبق انچه می گویید ادامه محمد است ! چرا مردمش در حالیکه همین افراد از عزیزترین یاران محمد (ص) بودند می شوند دشمنش !؟چرا محمد پیروز شد و علی شکست خورد ؟
یکی می پرسد :
پس نماز جماعت پیامبرو امامت آخرین روزهای عمر او چه ؟!و اقتدا کردن علی!!؟؟
یکی می پرسد :
پس این ؟ آن ؟حکمش؟یعنی این جدا ..آن جدا؟؟!!
یکی می پرسد :
یعنی شما ....(به دلیل مسائل امنیتی نمیشه گفت )
یکی می گوید :
اینها که نشد حق و باطل !!!! اینها یک سری واقعیت های اجتماعی - تاریخی هستند !
یکی....
یکی...
یکی ...
و یکی های دیگر ...
پشت سر هم می گذاری سوالات بشود و تو و یارانت یادداشت می کنید ! .. سیلات سوالات که یه  جویباری آرام مبدل شد ..رسید لبخند از دوستان شیعی ات می گیریو رخصت جواب می طلبی !!
 
سعی می کنی با آرامش به خود بگویی ... یا علی(ع) و حین این کار میکروفون را درست می کنی و..
بسم الله الرحمن الرحیم!
من اهل مرافعه نیستم (نگاهت را به سمت همانی که به دلیل مسائل امنیتی نمی توانیم بگوییم چه گفت بر میگردانی )به ناچار به مقابله کشانده می شویم ! ( حضار برای همراهی تو لبخند به لبان می آورند) و برای ادامه پاسخ به همان فرد مذکور می گویی و اما چرایی آنچه که شما پرسیدید ! ... بله ! ویرانه ایست این جهان ! عمر کفاف نمی دهد آبادش سازیم و غیرت رخصت نم یدهد که رهایش کنیم ! و جاهلانه مرمت کردن نشانه رذالت !آباد سازی یک گوشه گم جهان آباد سازی کل عالم است به دست همگان ! نه دوست عزیز..بیکار نیستیم که مباحث بحث دار مطرح می کنیم...و بی نیاز از نیاز هایی که شما گفتید هم نیستیم .... اما هنوز هم اگر جمع طالب باشد ادامه می دهیم..اگر نه که...
و جمعیت که .... در اعماق دلت یاد دعای اول کارت می افتی !!
و دعوت از دوستان که هر کدام تمایل به پاسخ دهی سوالات مختلف دارند  اقدام کنند !
و جواب ها ...

فوت نت :

1-جواب ها این جا نوشته نمی شود ! تااز نظرات خوانندگان نیز استفاده شود و دید من وکارایی من نیز بهتر شود
2-می گن طولانی می نویسی ! خوب بابا!! می کَمیم ! یکی نیس بگه خسته نباشی !
3-کلی می گم.. بعدا اگه دوستان خواستن ریز جلسات رو می لینکیم !!! خوبه؟ ادرس انجمن می دهیم !!! 4-بابا ما مثلا انگلیسیمون خوبه !!! خیر سرمان... خواستیم.. سوالات و و نوشته را برای عینیت بخشیدن به همان زبان بنویسیم تا ناب باشد ! گفتند ..خیر
4*-شما ها هم کمک کنید دیگه.. نظراتتون بگید... می خوام بدونم.. برای هر کدوم چه می گفتید @@
5- عیدتون هم مبارک..با کمی ..فقط کمی   تاخیر !


نوشته شده توسط : طفل طریق

راز گشا [ نظر]



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

باز آمدیم
[عناوین آرشیوشده]