زنگ زد... با صدای گرفته و سر ما خورده از پشت خِرخِر ِ تلفن گفت : سلام!
با صدای بلند و پر هیجان گفتم: ســــــــــــــلــــــــــــــــــــــام !!! خوبی؟! بهتر نشدی؟ عیبی نداره؛سرما خوردن تو حج هم می چسبه!و...حواسم نبود.. بابا آرووومممم !بذار اونم حرف بزنه ! ندید پدید!!
ساکت شدم: با هیچان و لحنی که آرامش داشت گفت : حاجی شدم!امروز!..من امروز....
قشنگ بود؛مکالمه بود که خستگی را از تن در می آورد
***********
دعای مومن برای مسلم ... فراموش نشود..
***********
فردا میعاد گاه عشاق و مخلصان... فردا یادواره عزیمت یاران
فردا... حاجی!...پرواز داره!..به سمت ِ ..؟؟!! به سمت خدا....ما 1 ساعت و 35دقیقه اس موتور نداریم.... ان شالله سالم روی زمین می شینیم.... ( این صدای محافظ حاجی است.. شهید محسن اسدی) حاجی صداش میاد:.. صلوات بفرستید... اشهد ان لا اله الا الله .. اضطراب... دلهره لحظه آخر... همه با هم... یا علی ابن ابی طالب.... یا علی ابن ابی طالب ذبحی عظیم.... کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا... می فهمی طفل! کل... می فهمی؟!
نوشته شده توسط : طفل طریق
لیست کل یادداشت های این وبلاگ