سلام،
جالبه ... جانا سخن از زبان ما ميگويي !
من هم كمي تا قسمتي همين جوريا شدم ... نميدونم شايد به خاطر تابستون باشه و دوري از دانشگاه و بروبچ ... دوري از بحث و جدل و تكاپوهاي دانشجويي ...
به چيز ديگه هم هست، ميدوني وقتي به چيزي خيلي دل مي بندي، وقتي فكر ميكني ديگه همه مشكلات حل شد و اوني كه ميخواي پيدا شد ...
فكر كنم بايد گشت و يه مقصر پيدا كرد تا همه چيز رو بندازيم گردنش، انگار اين ساده ترين و دم دست ترين راه باشه ...